نزدیک غروب بود که آتشسوزیای که در ساختمان شروع شده بود، تمام ساختمان را در بر گرفت. ساختمان تجاری و بلندی بود و تعداد زیادی آدم در طبقات مختلف آن گیرافتاده بودند. تنها راه فرار از طریق طبقه صفرم (و دویدن در خیابان) یا سقف ساختمان (طبقه آخر؛ از طریق بالگرد امداد) بود. از خبرها بر میآمد که تنها راه رسیدن به طبقه صفرم یا آخر ساختمان، استفاده از آسانبر (آسانسور) میباشد. $n$ آسانبر در ساختمان قرار داشت که هر کدام یا به سمت پایین در حرکت بود و یا به سمت بالا میرفت. شدت آتش طوری بود که آسانبرها بعد از رسیدن به انتهای ساختمان (طبقه صفرم یا آخر) از کار میافتادند، ولی تنها نکته امیدوار کننده این بود که هر آسانبر در مسیر خود (دقّت کنید که آسانبر میتواند افرادی که در طبقه ابتداییاش قرار دارند را نیز سوار کند) میتوانست $k$ آدم را سوار کند و به طبقه صفرم یا آخر (بسته به جهت ثابت خود) ببرد. خوشبختانه با همت نیروی آتشنشانی، معلوم شد آدمهایی که در ساختمان هستند در چه طبقاتی قرار دارند و همچنین آسانبرهایی که در ساختمان هستند در چه طبقهای میباشند و به کدام سمت در حرکتند. این ماموران بر آن شدند تا بیشترین تعداد آدم را نجات دهند. در نتیجه قرار بر آن شد، که مشخص کنند هر آدم باید با چه آسانبری حرکت کند.